می نویسم که غزل پاشیدازهم

برصفحه ی ناپیدای قلبت



تسبیح گفتیم برقلمی که نامت نوشت

ودرقامت ماه فرورفتیم



صبح مسافری بودکه سجاده پهن کرد

من مسافرکش بی حضورچشمانت



جوهرراریختیم ودرصفحه قلبت تپید

یادم امدیادت ازرگ هم گذشت



توشبیه ستاره ایی که هرشب

می خواندازآوازبی قراری های بی حد



من وصبح به طلوع نزدیکیم

تابه غربت صبح به طلوع برخیزیم.
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/08/26 - 16:00